اسکولاستیک ها و صدای ناقوس که شیطان صدایش را دراورده بود
من را درخواب بیدار کرد
اسکرکرو من
اسکرکرو مصلوب شده ی من
میخ های کف دستش را نگاه میکند
سعی میکند از امتداد غروب بالاتر برود
اونقدر بالا که برای اولین بار سایهاش از مزرعه بیرون بزند
اسکرکرو من با بال های تازه درامده اش
پرواز میکند
در مزرعه دلتنگیهای مشترکمان
که نمود مسطحی از سیارهی سرگردانی هایمان است
سقوط می کند
اسکرکرو من،
عادت دارد به سراب جادهی پشت مزرعه زل بزند
و قهرمانیهای دوران طفولیتش را
برای کلاغ زمزمه کند…
موقع درو که میشود
خودش را شبیه گرد و خاک اطراف زحل میکند…
معمولاً همین موقعهاست که
ماه کامل در زاویهی دیدش قرار میگیرد…
آنوقت است که مترسک من
رژلب رنگ پا میزند
وخودش را زیر باران پهن میکند
و اووردوز مستیاش را به موشهای کور میبخشد…
اسکرکرو من
چشمهای قهوه ایش را، پیش از طلوع آفتاب
با تف براق میکند
و کفشهای صدادارش را
ضمیمهی کشیدگی بوتههای نارس ذرت میکند…
اسکرکرو دوست دارد آخر هفته را در مزرعه بگذراند
او همیشه دوست داشت صدای کلاغ دربیاورد
همه ی کلاغ ها برایش ریسه میرفتند
و مترسک..کلاغ ها را مثه صابون سفید خوش بو مجسم میکرد
مترسک نه تابهحال خودش کلاغ خورده
نه هرگز کلاغ خوردن کسی را تماشا کرده
مترسک عطسه میکند چشمهایش سیاهی میرود
میخواهد با کلاغ جفت گیری کند
اما دوست ندارد بچه اش کلاغ باشد
اسکرکرو هر شب قبل از خواب دکمههای چشمهایش را زیر کلاهش میگذارد
و گندمهای مزرعه را نوازش میکند
مترسک مطمئن است مزرعه هیچوقت تازگی بوی کلاغ را نخواهد فهمید
زنجیر توهم دور گردن مترسک روباز میکنمو تهدیدش میکنم
پری مهربون می آید وقتی دارد ذرت هارا می دزدد
سر راهش هم تو را آدم کند
وروزهای اخر هفته هم اضافهکاری بماند در مزرعه
اگه زیاد سمج شود
دیگر از پول بیمهش که باهاش سیگار میخرید ...
خبری نیست
بعد انقدر گریه میکند که قلبش پر از موریانه می شود
همیشه روح مترسک گریه دار است
پ.ن
اه ای کاش ذرتها رو نمیدزدید تا نخوام پول سنگ قبر رو از جیب خودم بدم
hold!...برچسب : نویسنده : nfq12 بازدید : 198